قدم29
وای عزیزدلم من شرمنده اون چشمای نازتم
دوروز شما 7ماهه شدی من وقت نکردم پست تبریک بزارم برات
اما امیدوارم اینو بپذیری از من
7ماهگیت مبارک باشه گلم انشالله صد ساله شی
نه صد و بیست ساله شی
نه صد و بیست سال کمه همیشه زنده باشی
ماشالله پا قدمت که خیلی خوبه قربون اون پاهای نازت برم
اولین خوش قدمیت داماد شدن عمو مرتضی بود
بالاخره بعد 2.3سال تلاش با اومدن شما داماد شد
اسم دوتا بابایی ودوتا مامانی هم واسه مکه در اومد
اونایی هم که نی نی نداشتن نی نی دار شدن
بعد اومدن شما کلی نی نی تو راهه بعضیاشونم به دنیا اومدن
مثل دختر دایی مامان رها جون که یک ماه از شما کوچیکتر محمد جواد پسر دوست مامانی
پسر دخترعمه شهربانو پسر دختر عمه ارزو دختر دوست عزیزم پسر دختر دایی ندا
دوقلوهای دایی داود و دختر خاله زهرا و خلاصه
کلی چیزای دیگم هست که اونارو خصوصی میگم خدمتتون
قدمت خیلی خوبه مامانی خدا حفظت کنه
از همه مهمترش اینه که حس قشنگ و وصف ناپذیر پدر و مادری رو نصیب من و بابایی کردی
که با دنیا دنیا عوضش نمیکنم شاهزاده قلب مامان وبابا
خوب عزیز قرار بود بهت بگم چرا ممنوع الغلتی
اخه مرد شدی عشقم گوشتو بیار ختنت کردیم الهی من قربونت برم
روز 93.1.11ساعت1ظهر توسط دکتر وحید رضا برومندختنه شدی
مبارکت باشه گلم خیلی سخت بود خیلی
بیش از اندازه گریه کردی 1ساعت تمام گریه کردی و هیچ جور ساکت نشدی
دست و پاهات میلرزید خانم پرستار میگفت ماشالله چقدر زور داشت پسرتون دستام از کار افتاد
اخه اون پاهات و گرفته بود بابایی هم دستاتو منم مثلا میخواستم یواشکی فیلم بگیرم
که بیشتر از در و دیوار گرفتم
خدارو شکر گذشت اون روز به خیر
بگذریم تا چند روز نباید غلت میزدی من و بابایی هم تمام وقتمون رو تقدیم شما کردیم
و عاشقانه از شما مراقبت کردیم گلم و حالا شما خوبه خوبی
هزار ماشالله یک جاهم بند نمیشی دیروزم سینه خیز رفتی و شربت AD برداشتی و
نمیدونم چجوری باز کردی و چپش کردی
18 بردمت واکسن بزنم گفتن چون سفالکسین خوردی میفته به چند روز دیگه
ماهم قرارشد پنجشنبه با بابایی بریم واسه واکسن 6 ماهگیت
وزنتم 7 کیلو بود عشم نمیدونم چرا چاق نمیشی
نمیدونم چه کنم بهداشت میگه خوبی ولی دورو وریا میگن لاغری
اخه بیشتر جنب و جوش داری تا غذا بخوری
خوابم که نداری خیلی خوابت طولانی شه نیم ساعته جز شبا
که باز بهتر از روزاس
حقیقتا خودمم دوست دارم یکمی تپلتر باشی
ماشالله ماشالله سه روزم هست که غذا خور شدی حریره بادوم واست درست میکنم
ولی دوست نداری باید یه خورده از زورم استفاده کنم
وای از دست تو الان تو بغلمی یه جا بند نمیشی هزار دور تو بغلم چرخیدی
دستم درد گرفت فدات شم
چند وقتی میشه که من و بابایی هر کاری میکنیم شماهم باید یه دستی توش ببری مثل الان
رزر غلطذببتنرز6بطت89ئذدبظزعفغیطمت09
بله اینم از تایپ شما
در ضمن پرستار راست میگفتا الان همچین با پا میز هل دادی که نزدیک بود همه چی چپه شه
شانس اوردم مانیتور به دیوار گیر کرد اگرنه الان نرم شده بود تا نگاتم میکنم
یه خنده تحویلم میدی کارتو توجیح میکنی
خیلی بازیگوشی
خیلی دیگه باید برم تا کار دستم ندادی
بابای فعلا